نقش آموزش و تجربه در خلاقیت کودکان
در میان توانایی های مختلف انسان بدون تردید خلاقیت سازنده ترین و بنیادی ترین آنهاست. دستیابی به قانون مندی هایی که به شناخت و تغییر جهان منجر شده بدون استفاده از نیروی خلاق انسان ها امکان پذیر نبوده است. همه آثار پر ارزش اصیل و ماندنی فرهنگ بشری که زندگی انسان را معنا بخشیده ،ریشه در خلاقیت داشته است و این همه را تاریخ علم و هنر به روشنی نشان می دهد. با توجه به نقش اساسی خلاقیت در زندگی ضروری است که این توانایی ارزشمند را در کودکان پرورش دهیم.متاسفانه نظام آموزشی _تربیتی ما در خانه و مدرسه و به تبع آن در جامعه، نه تنها این توانایی را در کودکان و نوجوانان پرورش نمی دهند، بلکه باشیوه های نامناسبی که به کارمی برد ، آنرا سرکوب می کند .
در پرورش خلاقیت کودکان چند نکته مهم را باید در نظر گرفت :
نخست : توجه به نقش آموزش در خلاقیت است . تحقیقات روانشناسی و تجربیات انجام شده ، تا حدودی نشان داده اند که می توان خلاقیت را پرورش داد . اعتقاد به امکان پرورش خلاقیت و سایر خصوصیت های فرد نگرش ما را نسبت به توانایی های عظیم انسانی ، در جهت مثبت تغییر می دهد و ما را به جستجوی شیوه های مناسب برای رشد و شکوفایی آنها وا می دارد .
نکته دوم : آگاهی از روند شکل گیری و رشد خلاقیت در کودکان ،شناخت عوامل تقویت کننده و بازدارنده آن و فراهم ساختن محیط و امکانات مناسبی برای پرورش این توانایی است . باید کودکان را تشویق کنیم که خود به فعالیت ، تجربه مستقیم ، مشاهده و تفکر بپردازند و از عادت دادن آن ها به حفظ کردن و تکرار مطالب و نیز تحمیل افکار، راه حل ها و تجربیات خود به آن ها بپرهیزیم . بگذاریم خود تجربه کنند و بیاموزند و این اصل را بپذیریم که خلاقیت در آزادی شکوفا می شود.
نکته سوم: اینکه پرورش خلاقیت همچون سایر خصوصیات انسانی باید از همان سال های نخست زندگی آغاز گردد. خلاقیت تدریجا شکل می گیرد و رشد می یابد. اوج خلاقیت کودکان تا سنین 6-7 سالگی است . بنابراین اگر کودکان را با شیوه های کار خلاق آشنا نسازیم نمی توانیم از آن ها انتظار داشته باشیم که در آینده افرادی نوآور و مبتکر باشند.
و آخرین موضوع اینکه فکر نکنیم پرورش خلاقیت کودکان نیاز به امکانات خاص ، هزینه های گزاف وشیوه های پیچیده دارد. ما به عنوان پدر، مادر و معلم ، نباید به صورت منفعل در انتظار ایجاد محیط وشرایط مناسب باشیم که خلاقیت کودکمان را بارور سازد بلکه خود باید شیوه های عملی ، ساده و درستی را در این زمینه به کار گیریم . البته این کار ، خود نیاز به خلاقیت دارد ، می توان نمونه هایی از فعالیت هایی را که برای پرورش خلاقیت کودکان مناسب است ،ارائه داد.
قصه گویی، نمایش های خلاق و آزاد، تشویق کودکان به سوال کردن، پاسخ مناسب دادن به سوال های آنها، کارهای دستی، کلاژ، استفاده از اسباب بازی هایی که کودک باید با آنها اشیایی را بسازد، فراهم ساختن امکان مشاهده ی نزدیک و مسقیم برای کودکان از طریق آشنایی آن ها با طبیعت ، زیرا هیچ چیز برای کودکان آموزنده تر و جالبتر از تماشای طبیعت نیست، تشویق آنها به جمع آوری مجموعه هایی از گل ها، برگ ها،سنگ ها،تصاویر حیوانات، اشیاء و غیره که مشاهده و دقت کودکان را تقویت می کند، فیلم های مناسب و سایر فعالیت هایی که هر یک از ما می توانیم با اندکی دقت و توجه آنها را مشخص سازیم و امکانش را برای کودکمان فراهم سازیم .
آموزش فیزیک : نقش مدیران دانش آموخته فیزیک در توسعه تعلیم و تربیت
سال ۲۰۰۵ میلادی به عنوان سال جهانی فیزیک انتخاب و اعلام شده است. در خصوص هدف ها و برنامه های محلی، منطقه ای و جهانی آن بحث های مفصلی در جریان است. یکی از این بخش ها اثر علم فیزیک و فیزیکدانان در انواع فناوری ها، هنرها، فلسفه، جهان بینی و رفتار انسان است. حال این پرسش مطرح است که آیا علم فیزیک یا فیزیکدانان در مدیریت هم، اثر چشم گیری داشته یا دارند؟ آیا مدیرانی که زمینه تحصیلات آن ها فیزیک بوده است، در انجام وظایف مدیریت که برنامه ریزی، سازماندهی، آموزش، انگیزش، هدایت، نظارت، هماهنگی و نوآوری در محدوده مسئولیت خود بوده، موفق یا ممتاز از دیگران بوده اند؟
برای پاسخ به این پرسش بود که به جست وجو پرداختم و تعدادی از فارغ التحصیلان فیزیک را که مسئولیتی در اداره امور کشور داشتند، از نظر گذراندم تا آن که آقای سید رحیم مدنیان رئیس سازمان آموزش و پرورش اصفهان جلب توجهم شد و به بررسی کارهای او پرداختم و او را با استانداردهای رایج مقایسه نمودم و کارهایش را با گفتاری که در جلسه ای از ایشان شنیده بودم، مقابله کردم.
آن چه شنیدم و دیدم
در مهرماه سال ۱۳۸۰ به همراهی استادان بزرگوار فیزیک آقایان دکتر کمال جناب و دکتر ابوالقاسم قلم سیاه برای شرکت در جلسه نکوداشت جمعی از معلمان فیزیک اصفهان به آن شهر رفتیم. در این مراسم از سی و چند نفر دبیران بازنشسته فیزیک که سال های خدمت آن ها به ۳۰ سال رسیده یا متجاوز از آن بود، تجلیل می شد. هنگامی که نخستین سخنران خبر از بازنشسته شدن بیش از ۳۰ نفر از معلمان کار آزموده اصفهان را بر زبان راند، یک باره از ذهنم گذشت که بعد از این، کجا از این تجربه های معلمی استفاده می شود؟
پس از آن که نوبت سخن به من رسید، آن چه از ذهنم گذشته بود، در آغاز سخن چنین بیان کردم: با هزار سال تجربه معلمی چه می کنید؟ آیا به سادگی میلیون ها ساعت تجربه دقیق معلمی را به فراموشخانه تاریخ می سپرید؟ مگر در این کشور، ما چه قدر از این سرمایه های گرانبهای انسان پرور داریم؟ آیا فکری برای بهره گیری از خرد و تدبیر این معلمان شده است یا آن که در جلسه امروز پایان فعالیت ذهنی و علمی آن ها را جشن می گیریم؟...
سخنران بعدی آقای سید رحیم مدنیان رئیس سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان بود که ضمن سپاس و تشکر و خیرمقدم گفت: «با جمعیت جوان و جویای کار که داریم، بحث بازنشستگی، بحث ناگزیری برای فرصت اشتغال جوانان است. تلاش ما در استان این بوده است که در حد مقدورات، این بستر و شرایط را ایجاد کنیم تا عزیزان بازنشسته علاوه بر ساعات مختصری که احیاناً تدریس می کنند، در کارهای جنبی از قبیل شرکت در انجمن های علمی، نوشتن، تحقیق کردن، چاپ کتاب ها و نشریات، اندوخته های گرانبهای خود را ارایه نمایند. انجمن های علمی معلمان فرصت مغتنمی است برای بحث و تبادل نظر بین معلمان و تولید فکر و اندیشه جدید و راه و شیوه های نوینی است که می تواند برای آموزش و تعلیم و تربیت مفید باشد.»
ایشان در ادامه سخنان خود، از مجله هایی که در سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان چاپ می شود، مرکز انتشاراتی که دایر خواهند کرد تا کارهای علمی، آموزشی و پژوهشی معلمان را چاپ و منتشر کند، از مراکز تحقیقات معلمان که تا پایان سال ۸۰ به ۲۰ مرکز می رسد، از تشکیل موزه علوم و فنون سخن گفتند و از حاضرین خواستند کمک کنند تا اصلاحات مورد نیاز در آموزش و پرورش انجام شود و جامعه به انتظاراتی که از آموزش و پرورش دارد دسترسی پیدا کند.
سخنان آن روز آقای مدنیان برایم امیدوار کننده بود اما پیش خود گفتم: دو صد گفته چو نیم کردار نیست. تا آن که چند ماه بعد، از سوی منطقه آموزش و پرورش لنجان- مرکز زرین شهر، دعوتی داشتم تا با دبیران دوره راهنمایی بحث و گفت وگو داشته باشم. این جلسه در مرکز تحقیقات معلمان این منطقه تشکیل شد و نخستین جلسه معلمان در آن مرکز بود و مشخص شد که تأسیس مراکز تحقیقات معلمان در مناطق ۲۰ گانه اصفهان عملی شده است.
در انجمن علمی جوان
یکی از لذت بخش ترین لحظه های عمرم زمانی بود که در انجمن علمی جوان- در مرکز آموزشی تحقیقاتی صائب در حضور بیش از ۵۰۰ نفر از دانش آموزان پسر و دختر علاقه مند به فعالیت های علمی، در موضوع پژوهش صحبت کردم. در این مدرسه، پنجاه سال پیش از آن زمان، محصل و سی سال پیش از آن، معلم بودم. مشابه این مرکز آموزشی برای دانش آموزان را، در شهرضا با عنوان «مرکز پژوهشی استاد غلامرضا طاهر» دیدم که آن جا نیز آزمایشگاه های فیزیک و شیمی و الکترونیک و... سخت مشغول کار بودند و مشخص شد که در دیگر مناطق استان هم، چنین مراکز پژوهشی دانش آموز به دست افراد علاقه مندی چون قدسیه و امامی اداره می شوند.
در اردیبهشت ۱۳۸۲ در جشن بزرگداشت مقام معلم که در مرکز تربیت معلم شهید باهنر اصفهان تشکیل شده بود «از خدمات ۶۸۱۹۴ نفر معلم و کارمند که امور آموزشی و اداری ۱۰۲۲۱۳۰ نفر دانش آموز را در ۴۰ ناحیه/ شهرستان/ منطقه و ۷۸۴۸ آموزشگاه در ۳۹۶۲۷ کلاس درس در سراسر استان برعهده داشتند تقدیر شد.» گرچه امکان آن نبود که هریک از آنها حضور یابند و جداگانه از دست های دکتر علیمحمد کاردان- شخصیت فرهنگی که حضور داشت- تقدیرنامه دریافت کنند. اما این قدرشناسی از مقام معلم موجی در استان ایجاد کرده بود که اثر انگیزشی آن را در فردای همان روز در شهر باغبادران، در جلسه ای که آقای فولادی به منظور تکریم مقام معلم تشکیل داده بود، احساس کردم و نتیجه هدایت و نظارت را در قبولی دانش آموزان سال ۸۳-۸۲ (ابتدایی ۴۲/۹۸% راهنمایی ۶۸/۹۲% متوسطه ۰۹/۸۴%) و موفقیت در انواع مسابقات و امتحانات کشوری دیدم.
دیدار از موزه علوم و فنون و نظم و تلاش کارکنان به ویژه آقای محسنی، مدیر موزه، برایم امیدبخش و انرژی زا بود. پیش از این با موزه آموزش و پرورش که در زمان همین مدیریت سازمان تأسیس شده بود، بارها دیدار و از گذشتگانی که پایه های آموزش و پرورش جدید را استوار کرده بودند، یاد خیری کرده بودم، اما این بار، موزه علوم و فنون دریچه دنیای فردای علم و فناوری را بر من گشود؛ دنیایی که دانش آموزان امروز در آن مسلط بر علوم و فنون زمان، به نقش آفرینی خواهند پرداخت و گرد عقب ماندگی قرون را از چهره جامعه ما خواهند زدود.
آموزش و پرورش اصفهان برای رسیدن به فرداهای بهتر و تربیت انسان هایی متقی، کوشا و سازنده که بهتر زیستن و با هم زیستن را فرا گرفته باشند، به بررسی گذشته جامعه پرداخته و ضمن شناسایی چهره های مؤثر گذشته و قدرشناسی از آنها به مطالعه عوامل ایستایی و نیز پویایی جامعه موجود معطوف شده در تکاپوی آن است که راه بهتری برای آموزش و پرورش را بیابد و عمل کند. این ظرفیت و توانایی به دلایل مختلف در آموزش و پرورش اصفهان موجود است و مدیریت کنونی از همه امکانات موجود استفاده می کند تا انواع نیازهای آموزشی، پژوهشی، هنری و رفاهی معلمان را برآورد و آن ها را برای ارتقای سطح آموزش دانش آموزان در مقاطع مختلف آماده کند و برانگیزاند.
عوامل مؤثر در موفقیت آموزش و پرورش
دو عامل اساسی را پیش تر از سایر عوامل در موفقیت های آموزش و پرورش ذکر می کنم: اول وجود معلمین آموزش دیده آگاه، مسئول و متعهد؛ دوم رهبری و مدیریت مشارکت طلب و رعایت روابط انسانی در اداره امور. اصفهان از نظر داشتن معلمان و دبیران دانشمند که عموماً فارغ التحصیل دانشسراهای مقدماتی، راهنمایی، عالی و مراکز تربیت هستند، مشهور و معروف بوده است. موزه آموزش و پرورش اصفهان معرف چهره های ماندگار این استان و اعضای انجمن های علمی معلمان نشان از مداومت آئین فرزانگی در قلب سرزمین ایران است.
مدیریت آموزش و پرورش اکنون با هنرمندی توانسته است نیروهای مؤثر را بشناسد، برگزیند و به کار گمارد و دائماً آن ها را نوسازی و تقویت کند و آن ها عاشقانه و آگاهانه در جهت هدف های سازمان تلاش کنند.
فیزیک و نقش مدیر دانش آموخته فیزیک
فیزیک، علم مطالعه جهان قانونمند است. فیزیک کل نگر است و زمان و مکان، آن را محدود نمی کند. فیزیک مشخص کرده که همه چیز از جزء و کل در حرکت و دگرگونی، بر طبق قوانین مشخص و منظم است. فیزیک در میان تنوع پدیده ها به مطالعه رابطه میان آن ها می اندیشد و به دنبال یافتن وحدت نیروها در میان انبوه واکنش ها است.
اما فیزیکدان از میدان و نبرد آگاه است و می داند برای آن که کاری زیاد و تندتر انجام شود، باید نیروها را هم جهت کرد و در راستای رسیدن به هدف به کار گرفت. او از بازده و راندمان باخبر است و می داند که برای افزایش بازده باید موانع را برطرف کرد، فناوری های نو را به کار گرفت، راه های اتلاف انرژی را کاهش داد، از بازیافت هم استفاده کرد و همواره به دنبال یافتن روش های نو بود.
فیزیکدان می داند که امور جهان بر نظم استوار و جهان مقصد است و نباید به دست انسان نابود و آلوده شود و می داند ارزش هیچ چیزی به پایه ارزش انسان های شرافتمند، سازنده و نیکوکار نمی رسد و چنین انسان هایی را باید در خانواده ها و مدارس تربیت کرد.
دانش آموخته فیزیک می داند که برای رسیدن به هدف های آموزش و پرورش لازم است شرایطی به وجود آورد که فرد انسانی داناتر و تواناتر باشد، افراد در جهت رسیدن به هدف هم راستا و هماهنگ باشند، نیازهایشان به درستی برطرف شود. همچنان که اگر به خودرو سوخت مناسب و کافی برسد و موتور آن قدرتمند و راه بی خطر و صاف، سرنشینان به سلامت به مقصد خواهند رسید.
آموزش و پرورش ؛ یکی از مهمترین آژانسهای اجتماعی شدن(2)
. . . و انسان ، درون جامعه متولد می شود . نخستین نهادی که انسان در بدو تولد درون آن چشم می گشاید ، خانواده است. همان خانواده ای که کدهای اولیه ی شناخت را به انسان می دهد و او را برای ورودبه جامعه آماده می کند.
از نظر عوامل گرایان و خصوصا" کارکردگرایان اجتماعی شدن ( درواقع اجتماعی کردن ) مجموعه ای ازتمهیدات و اعمالی است که جامعه از طریق نهادهایی خاص طراحی و اجرا می کند تا فرد را در خدمت جامعه در آورده ، معرفت و رفتار او را با جامعه هماهنگ کند . در طی فرایند جامعه پذیری انسان کاملا" در قالبهای فرهنگی جامعه قرار گرفته و در واقع آن را می پذیرد . راهکار کلی جامعه برای اجتماعی کردن فرد از طریق ترغیب ، تشویق و تنبیه است و نهادهای خاصی چون نهادهای آموزشی حمایت و تشویق رفتارهای هماهنگ با جامعه و قوانین تنبیهی برای ممانعت از خروج انسان از هنجارهای اجتماعی، این فرایند را کنترل می کنند .
این اعتقاد بنیادی که انسان ذاتا" شرور و متمایل به خروج از قواعد زندگی اجتماعی است بنیاد تشویقها و تنبیه ها را می سازد . ازدیدگاه تفسیر گرایان ، اما ؛انسان در طی مرحله ی اول رفتارها و هنجارها را می آموزد و سپس با تفهم و تفسیرگری در ذهن، آنها را می پذیرد یا تغییر داده به شیوه ی خاص خود در قالبها یا نقشهای اجتماعی موجود قرار می گیرد یا به شیوه ی خود، قالبها و نقشهای جدیدی را ساخته در آن قرار می گیرد . از این دیدگاه انسان توانایی تشخیص دارد و با آموختن رفتارهای اجتماعی بدلیل تشخیص درستی رفتار و سودآوری رفتارهای جمعی برای خودش آنها را درونی کرده به کنش اجتماعی می پردازد .
▪ ومر آژانسهای اجتماعی کننده را شامل شش آژانس ذکرمی کند
۱) خانواده و عمدتا" والدین
۲) دیگر مهم
۳) گروه همالان
۴) مدرسه و نهادهای رسمی آموزش و پرورش
۵) مجامع عمومی و مراکز گذران اوقات فراغت
۶ ) رسانه ها و دیگر نهادهای ارتباط جمعی
آنچه باید درطی فراینداجتماعی شدن ،نهادینه درشخص یا درونی شود با نگاهی به اصول و مفاهیم مولفه ها و مثلث تبیین اجتماعی بهتر مشخص می شود (۴) در مثلث تبیین اجتماعی و منطبق بر اصل اول جامعه شناختی یعنی راهها و اهداف در قاعده ی مثلث نیازها ی جمعی یا Collective Needs ازطریق راههای مشترک Collective Means به اهداف جمعی یا مشترک یا توافقی Collective Goals می رسند و در همه حال فرهنگ در راس مثلث ناظر و کنترل کننده ی این سه مفهوم است . آنچه در فرایند اجتماعی شدن ، در هر جامعه ای در شخص درو نی و نهادینه می گردد مفاهیم فرهنگی ، تیازها و اهداف جامعه و خصوصا" راههای مجازی است که بر اثرتوافق جمعی و فرهنگ ناظر بر فعالیتهای اجتماعی تعریف شده است . هنگامی که شخص تابع آژانسهای اجتماعی کننده قرار گیرد واین نهادها هماهنگ و بطور صحیح و کامل نقش خود را ایفا کنند شخص تمامی مفاهیم فوق را پذیرفته و آنها را همچون مفاهیم اولیه و تنها راههای ممکن درونی کرده و تنها درقالب آنها حرکت خواهد کرد . از دیدگاه تفسیر گرایی قوه ی تخیل و تفکر شخص در مرحله ی اجتماعی شدن فعالانه به تفهم و ارزیابی مفاهیم می پردازد و اجتماعی شدن فرایندی را تشکیل می دهد که شخص در عین پذیرش فرهنگی به خلاقیت و حرکت در قالب راههای مجاز و راههای جدید و ایجاد مفاهیم نو دست می زند و این حرکتها تکامل اجتماعی را امکان پذیر می سازد . در نظریه ی سیستهاتیک پارسونز در این مرحله راههای مجاز و تعریف شده از سوی جامعه و نظام فرهنگی جامعه از سوی شخص گزینش می گردند .
چه در نگاه عوامل گرایان و چه در نگاه تفسیرگرایان ، آزانسها و نهادهای اجتماعی کننده نقشی بسیار مهم و غیر قابل تردید دارند . آنچه در نظریه ی مرتن ناهمنوایی نام می گیرد و به عدم پذیرش یکی از مفاهیم راهها یا اهداف مربوط می شود در نگاهی دقیق می تواند به عدم کارکرد کامل و درست نهادها و آژانسهای اجتماعی کننده ، مربوط شود که از درونی کردن و جاانداختن و یا تشریح و تبیین هدفمند و قابل پذیرش مفاهیم مشترک اجتماعی قاصر بوده اند.
از سوی دیگر تفکیک یافتگی که در پویایی شناسی جامعه خود را نشان می دهد و می تواند در نظام تقسیم کار متبلور شود فتنها در صورتی امکان پذیر است که افراد جامعه لااقل بخشی از مفاهیم فرهنگی جامعه را بخوبی شناخته . آنها را درونی کنند . تنها در این صورت است که در عین انسجام اجتماعی اشخاص می توانند در عین احساس امنیت و اطمینان خاطر از ایفای نقش توسط دیگر اعضای جامعه و درست عمل کردن کلیت جامعه و اعتقاد به کارکردهای مناسب نهادهای اجتماعی به هرچه تخصصی تر شدن کار خود بیندیشند و به جای رفتن در پی سطح حداقل مورد نیاز از تخصصهای متعدد به سطح بالا در یک رشته بیندیشند و خود را از احساس نیاز به شناخت فنون و علوم متعدد بی نیاز احساس کنند . نهادها و آژانسهای اجتماعی کننده خصوصا" نهادهای رسمی فرهنگی همچون مدارس باید در نخستین قدم خود به این مفاهیم به طور کامل واقف و تا حدودی معتقد باشند .
اما آنچه در دیالکتیک هم فراخوانی یا اصل سوم جامعه شناختی مطرح می گردد خصوصا" در بحث اجتماعی شدن ، درست عمل کردن و هماهنگی ، همراهی و همگامی تمامی آژانسهای اجتماعی کننده در جامعه است . تنها همراهی تمامی این عوامل است که می تواند سنتز مرکب
( شالوده ی درهم پیچیده و همراه عوامل متداخل در دیالکتیک هم فرا خوانی یا Mutual Implication ) ایجاد کند و این مجموعه ی حاصل است که می واند انجام کامل و درست فرایند اجتماعی شدن را تضمین کرده از بار آسیبها و ناهنجاریهایی که عمدتا" از تخطی از قراردادها و فرهنگ جامعه پدید می آیند بکاهد . نخستین بارقه ها و آثار روان پریشی در رفتارهای افراد ضد اجتماع یا زیرپاگذارندگان قواعد اجتماعی اصولا" با پیشینه ای از کارکرد غلط آژانسهای اجتماعی کننده ، اعم ازعملکرد غلط یک آژانس یا عدم هماهنگی در میان دو یا چند آژانس ،ظاهر می شود.
توجه برنامه ریزی اجتماعی به این آژانسها و تشخیص به موقع اشتباهات احتمالی در عملکردها می تواند از میزان ناهنجاریهای آینده ی جامعه تا حد زیادی بکاهد
در ابتدا بهتـــر است بدانیـــم که مسئولیت چیست؟
واژه مسئولیت از لحاظ لغوی به معنی توانایی پاسخ دادن، و در عرف عام به مفهوم تصمیم گیریهای مناسب و موثر است. منظور از تصمیم گیری مناسب، آن است که کودک در چارچوب هنجارهای اجتماعی و انتطاراتی که معمولا از او می رود، دست به انتخابی بزند که سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، افزایش ایمنی، موفقیت و آسایش خاطر وی شود. مسئولیت ارثی نیست و باید از طریق تجربه آموخته شود. آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، نیازمند جوّی خاص در خانه و مدرسه است. چنین جوی در مورد تصمیم گیری ها و پیامدهای آنها، اطلاعاتی به کودکان می دهد و منابعی را برایشان فراهم می کند تا بتوانند تصمیمات صحیحی بگیرند و در بزرگسالی، بتوانند مسئولیت هر آنچه را که در زندگی اش رخ می دهد، بر عهده گیرد. کودک از نخستین روز زندگی تا بزرگسالی باید قابلیت مسئولیت خویش را افزایش دهد، او از طریق کنش های متقابل با والدین، معلمان و همسالانش به اهمیت مسئول بودن پی می برد. این کنش های متقابل، شامل انتظاراتی است که از کودک می توان داشت و این که او باید یاد بگیرد روز به روز به نحوی مناسبتر و موثر تر به آنها پاسخ دهد.
حس مسئولیت هنگامی در کودک به وجود می آید که به او مسئولیت داده شود، زمانی که کودک بزرگ می شود بر تعداد موقعیت هایی که او قبول مسئولیت خواهد کرد، افزوده خواهد شد. چیزهایی که او مسئولیتشان را بر عهده می گیرد، تغییر خواهند کرد، و پاسخ هایش ظریفتر از پیش خواهد شد. به عنوان مثال: غیر عادی نیست که پاسخ یا واکنش کودک دو، سه سال نسبت به مردم، گریه کردن، خود را کنار کشیدن و یا پنهان شدن پشت سر مادر باشد. در حالی که چنین واکنشی برای فردی پانزده ساله کاملاً نامناسب است ! اگر کودکی در معرض تجربیاتی وسیع قرار گیرد و بیاموزد که به تجربیات متعددی دست زند، شمار پاسخ های مناسب و موثرش افزایش می یابد.
انسان از اشتباهات خویش بسیاری چیزها می آموزد، اما چنانچه کودکی نتواند یاد بگیرد که چرا کارش اشتباه بوده است، یا به جای آن چه کاری می توانست انجام دهد، هرگز نمی تواند پیشرفت کند؟ شاید همه ما با افرادی روبرو می شویم که اشتباهی را بارها تکرار می کنند، زیرا راه های بهتری را نمی شناسند. در ضمن باید بدانیم که مسئول بودن به معنی پیروی کورکورانه از سایرین نیست. اگر تمام تصمیمات مهم کارهایی را که کودک باید انجام دهد، سایرین بر عهده گیرند، او صرفا عامل اجرای ارائه بزرگسالان محسوب می شود. مسئول بودن، بدین معنی است که فرد، شخصا به انتخابهایی دست زند و تصمیماتی بگیرد که نتایج مثبتی را در پی داشته باشند. اگر کودکان برای تصمیم گیری های مهم، فرصتی در اختیار نداشته باشند، نمی توانند مسئولانه عمل کنند.
قابلیت کودکان برای تصمیمی گیری های موثر از زمانی به زمان دیگر، از کودکی به کودک دیگر متغییر است، و در برخی از موارد بهتر است که آنان به لحاظ کمی سن، ناپختگی و نداشتن تجربه، تصمیم نگیرند. پس برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، باید هر چه زودتر، و تا حد امکان هر چه بیشتر، فرصت های تصمیم گیری در اختیار آنان قرار گیرد. البته باید توجه داشته باشیم که به سبب رابطه ای که بین تصمیم گیری و مسئولیت وجود دارد، شک نیست که مردّد و بی تصمیم بودن، یک راه بی مسئولیت بودن است. زیرا هنگامی که لازم است انتخابی صورت گیرد و شخص در این کار تردید می کند، تردید او سایرین را ناگزیر می سازد که مسئولیت انتخاب کردن را بر عهده گیرند. زمانی که کودکان مردد هستند، اغلب با مهارت، والدین خویش را وادار می سازند که برای ایشان تصمیم بگیرند. این امر در کودکان خردسال که هنوز فاقد اطلاعات و تجربه لازم هستند، نه غیر عادی است و نه ناشایست. آنان می ترسند که مبادا تصمیم نادرستی بگیرند و پیامدهای آن دامنگیرشان شود. وجود الگوی بی تصمیمی مبیّن آن است که کودک در حال تکامل حسّ مسئولیت خویش نیست.
گاهی کودکان در خانه حوصله شان سر می رود و ظاهرا نمی توانند برای سرگرم کردن خویش کاری پیدا کنند. از این رو نزد والدین می آیند و می پرسند: من چه کار کنم ؟ این دسته از کودکان ممکن است نسبت به پیشنهادات ارائه شده، واکنش هایی منفی نشان دهند مثلا بگویند: این که سرگرمی نیست. یا ممکن است مدتی خود را با آن پیشنهاد مشغول کنند، ولی دوباره حوصله شان سر می رود، برمی گردند و سرگرمی تازه ای می خواهند. در این گونه موارد بیشتر والدین پس از مدتی از کوره در می روند و عصبانی می شوند. کودکی که به چنین الگویی رسیده است، با وجود آن که ممکن است دقیقا بداند که در خانه چه چیزهایی برای سرگرم کردنش وجود دارد، باز هم تمایل دارد که سایرین برایش تصمیم بگیرند!
برای آموزش مسئولیت پذیری به کودکان، هیچ گاه چندان زود نیست. حتی در دوران شیرخوارگی، والدین می توانند محدودیت هایی را تلویحا به کودکان بفهمانند و آنان را به تصمیم گیری ترغیب نمایند به عنوان مثال زمانی که والدین، جغجغه ای را که به نظرشان می رسد کودک می خواهد در اختیارش می گذارند، یا به خواسته هایش پاسخ می دهند، به تدریج به او کمک می کنند که تصمیم گیری کند. در اوایل زندگی کودک، معمولا قبول مسئولیت، با بازی توام است بازی کردن، عامل مهمی در ایجاد احساس مسئولیت در کودک است.
تعاریف زیر در مورد کار و بازی می تواند به والدین کمک کند تا برخی بلاتکلیفی هایی را که ممکن است هم آنان و هم کودکان با آن روبه رو شوند، پیش بینی کنند:
بــــازی
به فعالیت هایی اطلاق می شود که کودکان به سبب نوع احساس خود، انجام می دهند. بازی را می توان پاسخی به آرزوها، تمایلات و خواسته ها دانست.
کـــــار :
شامل فعالیتهایی است که کودکان علیرغم نوع احساس خود انجام میدهند. این فعالیتها مستلزم آن هستند که کودکان برای انجام تعهداتی که نسبت به دیگران دارند، از لذت شخصی چشم بپوشند، و از آنچه که دوست دارند در آن موقع انجام دهند، منصرف شوند.
والدین، ناگزیرند که در طول رشد کودکان، تعادل بین کار و بازی آنان برقرار نمایند. با وجود آنکه بازی می تواند فرآیندها و مهارتهایی را به کودکان بیاموزد، آنان باید به انجام تکالیفی غیر از بازی نیز ملزم شوند. اگر فعالیتهای کودکان با مهربانی، گرمی و شوخی بزرگترها توام شود، کارها برای آنان به صورت سرگرمی و تفریح در می آید. مثلا زمانی که به کودک گفته می شود حالا که مامان دستش بند است، این چند تا اسباب بازی را جمع کن، کودک احساس می کند که بدون کمک او کارها تمام نمی شود و یا وقتی پدر، ظرف زباله را بیرون می برد و کودک همراه پدر چند تکه دور ریختنی را با او بیرون میبرد، حس میکند که کار بزرگسالان را انجام داده است و یا هنگامیکه مادر، در حال جاروکردن، به کودک نوپایش اجازه می دهد که دکمه خاموش و روشن جارو را فشار دهد، اغلب قلب کودک از هیجان به تپش می افتد. پس غالبا دیده می شود که کار می تواند به صورت بازی در آید، و برعکس.
اما بطور کلی، جمع کردن اسباب بازی ها فشردن دکمه های جاروبرقی، کمک به پدر در بردن زباله ها و غیره، پس از مدتی از شکل سرگرمی و بازی خارج می شوند و به صورت کار در می آیند. بنابراین، حالت تفریحی خود را از دست می دهند و مهارت مهم والدین در آن است که بدانند گذر از بازی به کار را به نحوی ترتیب دهند که کودکان به راحتی حس مسئولیت داشتن نسبت به خود، خویشان و اطرافیان را تکامل بخشند. کودکان در مورد کار و بازی از نگرش های بزرگسالانی که الگویشان هستند، تقلید می کنند. اگر کار در نظر والدین امری دشوار باشد و به آن تن در ندهند، کودکان نیز چنین می کنند.
ما باید بدانیم که تمام کودکان آرزو دارند که شبیه والدین خود باشند. هر گاه کودک دریابد که پدر ، مادر و یا هر دو آنان از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند، معمولا او نیز نگرشی مشابه پیدا می کند، اگر پدر هیچ وقت ظرف ها را نمی شوید ممکن است پسر احساس کند که شستن ظرف ها کاری غیر مردانه است و او نیز مانند پدر رفتار می کند و یا اگر پدر یا سایر بزرگسالان خانواده عادت به دشنام و ناسزاگویی داشته باشند، کودک خردسال خانواده نیز همان کلمات را تکرار می کند و اگر مادر، هنگام نظافت خانه عصبانی می شود، کودک خردسال او نیز، احساس منفی مادر را با انجام این گونه وظایف، مرتبط می کند. ولی چنانچه والدین، با خوش خلقی، شکیبایی و احساس مسئولیت به وظایف خویش رو کنند، جوی را ایجاد می نمایند که کوشش های کودک در آموختن انجام وظیفه، با احساسات مثبت نسبت به آن، توام شود.
لازمه ترتیب دادن مرحله گذر از بازی به کار، روشن بودن معیارها و انتظارات است. کودک در ابتدا به عنوان سرگرمی، اسباب بازی هایش را جمع می کند ، سپس برای کمک به مادر ، آنها را مرتب می کند، کمی بعد به این علت که بزرگترها در آن موقع گرفتارند، این کار را انجام می دهد و سرانجام، چون خود را مسئول جمع کردن اسباب بازی هایش می داند دست به کار می شود. برای کودک، هر یک از این مراحل گذر، تا حدی متضمن فشار روانی و سردرگمی است. لیکن اگر بزرگتر ها در طول این تغییرات، بردباری خویش را از دست ندهند و پیوسته از او بخواهند که هر کاری را به نحوی انجام دهد که شایسته پاداش باشد، این مراحل گذر، بدون دردسر طی می شود و کودک با کمترین مقاومت، مسئولیت های خویش را بر عهده می گیرد.
کــــودکان، مسئولیت پذیــــر خواهند شد، اگــــر :
۱ـ بدانند که چگونه تصمیم بگیرند و تصمیمات درستشان، به آنان خاطرنشان و با پاداش های مناسب، تقویت شود.
۲ـ والدین و معلمان از تصمیم گیری های کودکان آگاه باشند و مطمئن باشند که برای آنان فرصت های لازم برای تصمیم گیری وجود دارد.
۳ـ بزرگترها باید جوی را ایجاد کنند که در آن بر مسئولیت فردی تاکید شود و مقصر شمردن دیگران ، بی تصمیمی و عدم مسئولیت پذیری، کاهش یابد.
۴ـ والدین و مربیان در مواردی که کودکان قادر به تصمیم گیری هستند، باید از تصمیم گیری به جای آنان پرهیز کنند. تصمیم گیری برای کودکان، باعث تضعیف قدرت مسئولیت پذیری ایشان می شود.
در نتیجــــــــــه
که بر کودکان بتوانند، مخصوصا در دوران کودکی، تصمیماتی بگیرند که بر رفتار والدنیشان اثر بگذارند، برایشان سودمند است. به عنوان مثال، هنگامی که پدری تصمیم می گیرد مدتی با کودک خود بازی کند، می تواند بگوید: بیا برویم به اتاق تو، و بدون سروصدا کمی بازی کنیم. خوب، تو چه بازی ای را دوست داری؟ در اینجا کودک می تواند تصمیم بگیرد و نظر خود را بگوید. کودکان می توانند حتی در سالهای اول زندگی تصمیم بگیرند که مثلا:
ـ در حمام، چه بازی ای کنند.
ـ کدام لباس را بپوشند؟
ـ چه کتابی برایشان خوانده شود؟
کودکان نیاز ندارند که دایم کنترل شوند، اما چنانچه بدانند که والدین به آنان اجازه می دهند که برخی از روابط و کنشهای متقابل خویش را تحت اختیار و کنترل داشته باشند، حس ارزشمندی و با کفایت بودنشان افزایش، و احساس مسئولیتشان تکامل می یابد. تکامل می یابد.
نمایش، فرآیندى خلاق در آموزش غیرمستقیم
دانلود سوالات کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی
لینک دانلود سوالات
دانلود سوالات کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی 87-86
دانلود سوالات کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی 88-87
دانلود سوالات کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی89-88
دانلود سوالات کارشناسی ارشد رشته روانشناسی بالینی دانشگاه علوم پزشکی90-89